زبان فارسی - چهل و شش نکته فوق العاده مهم دستور زبان فارسی کلیه رشته ها
اقسام جمله از لحاظ ارکان 1. نهاد(مسندالیه یا فاعل) + فعل خاص: محمد آمد. 2. نهاد+ مفعول + فعل خاص :محمد کتاب را آورد. 3. نهاد + مسند + فعل ربطی: محمد با هوش است. هر یک از این سه هسته، معمولا اجزایى مى پذیرند از قبیل متمم، قید، بدل، و مضاف الیه. اقسام جمله از لحاظ پیام 1. خبرى: جمله اى که به یکى از صورت هاى اِخبارى یا التزامى و مثبت یا منفى، درباره تحقق کار یا حالتى سخن مى گوید : هوا گرم است. 2. پرسشى: جمله اى که به وسیله آن، ظاهراً یا حقیقتاً درباره امرى پرسش شود : حال شما چطور است؟ 3. امرى: جمله اى که به وسیله آن، راجع به تحقّق کار یا حالى درخواستى صورت پذیرد
زبان فارسی - چهل و شش نکته فوق العاده مهم دستور زبان فارسی کلیه رشته ها
اقسام جمله از لحاظ ارکان 1. نهاد(مسندالیه یا فاعل) + فعل خاص: محمد آمد. 2. نهاد+ مفعول + فعل خاص :محمد کتاب را آورد. 3. نهاد + مسند + فعل ربطی: محمد با هوش است. هر یک از این سه هسته، معمولا اجزایى مى پذیرند از قبیل متمم، قید، بدل، و مضاف الیه. اقسام جمله از لحاظ پیام 1. خبرى: جمله اى که به یکى از صورت هاى اِخبارى یا التزامى و مثبت یا منفى، درباره تحقق کار یا حالتى سخن مى گوید : هوا گرم است. 2. پرسشى: جمله اى که به وسیله آن، ظاهراً یا حقیقتاً درباره امرى پرسش شود : حال شما چطور است؟ 3. امرى: جمله اى که به وسیله آن، راجع به تحقّق کار یا حالى درخواستى صورت پذیرد :عصبانی نشوید. وجه امرى شامل هر دو صورت امر و نهى (مصطلح در عربى) است. در جمله هاى امرى خطابى، معمولا نهاد حذف مى شود. 4. عاطفى: جمله اى که با آن، یکى از عواطف و احساسات انسانى بیان شود، از قبیل تحسین، تعجّب، آرزو، و افسوس . شما چقدر خوش ذوق هستید. اقسام جمله از لحاظ نظم 1 . جمله مستقیم: جمله اى که ارکان یا اجزاى آن، در جاى خود قرار دارند: مریم دیروز مارا به خانه خود دعوت کرد. 2. جمله غیر مستقیم: جمله اى که نظم دستورى یک یا چند رکن یا جزء آن به هم خورده است: «مکّه پر است از کوه هاى سنگى کوچک و بزرگ.» نکته : کاربرد جمله غیر مستقیم معمولا براى تنوع بخشیدن به نوشته است. البته از آن جا که چنین جمله اى، نوشته را به زبان محاوره نزدیک مى کند، باید در کاربرد آن به سبک و حال و هواى اثر توجه داشت. از نمونه هاى خوب کاربرد چنین جمله هایى، آثار «جلال آل احمد» است. اقسام جمله از لحاظ فعل 1. جمله فعلى = جمله اى که داراى فعل تام است . ماه تابید. 2. جمله اِسنادى = جمله اى که داراى فعل ربطى است.امین با هوش است. 3. جمله بى فعل = جمله اى که فعل ندارد. حذف جمله حتماً باید با قرینه لفظى یا معنوى، و یا ساختارى باشد . اقسام جمله هاى داراى فعل 1. جمله ساده = جمله اى که داراى یک فعل است .امین خوابید. 2. جمله مرکب = جمله اى که داراى بیش از یک فعل است .همین که به خانه رسیدم، مهمانان آمدند. اقسام جمله مرکب 1. ترکیب شده از جمله هاى کامل: «و مى دانستیم که با نخستین چراغ، شادى ها همه باز خواهند گشت و ما بازخواهیم خندید.» 2. ترکیب شده از جمله هاى ناقص و کامل: جمله ناقص آن است که به تنهایى داراى معنایى روشن و کامل نیست و معمولا به شکل جمله پیرو به کار مى رود. در این حال، جمله کامل را جمله پایه مى نامند.به درماندگان یاری کن تا خدا مدد کارت باشد. جمله پایه مقصود اصلى نویسنده را بیان مى کند، در حالى که جمله پیرو به جمله پایه وابسته است و معمولا مفهومى از قبیل علّت، شرط، نتیجه، زمان، و مکان را به آن مى افزاید. جمله پیرو همواره ناقص است و معمولا با حرف ربط مى آید. جمله پیرو گاه پیش و گاه پس از جمله پایه قرار مى گیرد. جمله معترضه جمله معترضه جمله اى است که حذف آن به مفهوم اصلى جمله آسیب نرساند.این گونه جمله معمولا مفهومى از قبیل دعا، نفرین، آرزو. یا توضیح را به مفهوم اصلى جمله مى افزاید. جمله معترضه گاه پس از حرف ربط مى آید و گاه به طور مستقل میان دو خطّ تیره قرار مى گیرد: استادم- که روانش شاد باد-در عرفان بی نظیر بود. حذف ارکان یا اجزاى جمله حذف باید به یکى از سه قرینه زیر صورت پذیرد: 1. قرینه ساختارى (= عرف زبانى): «به چپ، چپ!»، «برپا!». 2. قرینه لفظى: «یک طرفم دریاست و طرف دیگرم، دشت بى انتها (است).» 3. قرینه معنوى: « ـ چه کسى در بستر پیامبر به استقبال خطر رفت؟ ـ على (رفت)!»
نکته 1 : وجه تشابه وتمایز هجا با تکواژ : وجه تشابه آن ها این است که هـــر دو از واج تشکیــل می گردد . مثال : دانا / که ازدو هجا(دا ، نا ) ودو تکواژ ( دان ، ا ) درست شده است . وجه تمایز : 1- هجا کوچکترین واحد آوایی است در حالی که تکواژکوچک تــرین واحـــد معنی دار زبان است . 2- هجا حداقل از دو واج به دست می آید و تـــکواژ از یک واج. مثال : « آباد » که ظاهرا هجای اوّل آن ( آ ) یک واج است .ولی با کمی دقّت درمی یابیم که ازدو واج ( ء / ،/ ا ) تشکیل شده است .
مثال برای تکواژ تک واجی : ( ا ) در واژه ی « دان / ا »
نکته ی 2 : هیچ واژه ای در زبان فارسی با مصو ّت شروع نمی شود . واژه هایی که به ظاهر با مصوّت شروع می شوند ، همه در آغاز خود یک صامت دارند که به آن صامت یا همزه ی آغازی می گویند
نظیر : ابراهیم ، ابر ، افتاد ، آذر ، ایران ، اوفتاد
در واژه هایی مانند ، ( قرآن ، مآخذ ، مآل اندیش ) حرف « آ » از دو واج ( ء / ، / ا ) تشکیل شده است . بنا براین هنگام واج شماری باید همزه را در نظر داشته باشیم .
نکته ی 3 : سعی کنیم در شمارش واج ها « دستور » را با « عروض » در نیامیزیم . چرا که در دستور زبان فارسی حرف « آ » را دو واج امّا در درس عروض ( تقطیع شعر ) حرف « آ » را معادل سه واج به حساب می آوریم .
مثال : واژه ی « باغ » را در تقطیع شعر چهار حرف در نظر می گیریم
نکته ی 4: در جمله هر فعلی حداقل از دو تکواژ تشکیل یافته است : 1- بن 2- شناسه
در بعضی فعل ها مانند سوم شخص مفرد ماضی – به جز ماضی التزامی – و فعل امر مفرد ، شناسه نمود آوایی ندارد ( در ظاهر وجود ندارد ) این نوع شناسه صفر نامیده و با علامت « » نشان داده می شود و مثل شناسه های دیگر یک تکواژ تصریفی به حساب می آید ؛ مثال : او تکلیفش را می نوشت : می + نوشت + #
نکته 5 - تنها وند های اشتقاقی ، واژه های جدید ( مشتق ) می سازند ، باغبان ، یارانه ، زرگر ، گلستان ، خوبی و ... . وند « بان » سبب شده است که کلمه ی باغ در جایگاه مشتق قرار گیرد و معنی آن را تغییر دهد .
امّا وندهای تصریفی مشتق نمی سازند و هر کلمه ای که با وند تصریفی همراه باشد نمی توان مشتق گفت . این وندها عبارتند از : 1- نشانه های جمع : ها ، ان ، ون ، ین ، ات 2- « ی » نکره : مردی 3- تر و ترین : زرنگ تر ، زرنگ ترین 4- «-ُ م » و « -ُ مین » :دوم ، دومین 5- « ان » گذرا ساز : می خندید ــــــ می خندانید 6- « می » ، « ب » و « ن » در فعل می رفت ، بخــــــوانم و ننوشت 7- شناسه های فعل : می نویسم ، می نویسی ، می نویسد 8- وندهای ماضی ساز : د ، ت ، اد ، ست ، ید در خواند ، کشت ، افتاد ، دانست و پرید
نکته ی 6- گاهی بعضی از اجزای اصلی جمله به قرینه محذوف هستتند ،امّا باید آن ها را نیز به حساب آورد ؛ مثال : من خورده ام . در این جمله هر چند مفعول محذوف است ، جمله سه جزئی است .
نکته ی 7 - واژه ی « بیابان » هفت واج دارد به این ترتیب : ب / -ِ / ی / ا / ب / ا / ن ، در واج دوم تنها مصوّت کوتاه –ِ در تلفّظ به صورت مصوّت بلند ( ی ) تلفّظ می شود ، که در نوشتاری اعمال نمی شود .
نکته ی 8 - « دیدمشان » دو واژه است : دیدم + شان . چون ضمیر پیوسته استقلال دارد ، جا به جا می شود = دیدم آن ها را . که چنین جمله ای سه جزئی با مفعول است .
نکته ی 9 – در جمله ی « علی با شمشیر می جنگد ».( با شمشیر ) متمم قیدی است یا فعلی ؟
جواب : با در اینجا« به وسیله ی» است و « با شمشیر » متمم قیدی است و قابل حذف . در واقع متمم فعلی این جمله محذوف است و در اصل کسی است که علی با او می جنگد .
و ممکن است این سؤال پیش بیاید که در جمله ی « علی برای دشمن می جنگد » . « دشمن » را می توان متمم فعلی گرفت ؟ چواب : نه خیر ، چون معنای « جنگیدن » با وجود کسی اتمام می پذیرد . در حالی که جمله ی بالا ، با وجود متمم ( برای دشمن )- برای کامل شدن معنی - چیزی از ما می خواهد .
نکته ی 10- ضمایر پیوسته شخصی و نقش نما ی اضافه واژه است یا تکواژ ؟ جواب : هم واژه است و هم تکواژ .
مثال : گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق / ضمایر پیوسته ی « ش » و « م » هر کدام یک واژه محسوب می شوند . یا ترکیب « دردِ اشتیاق » سه تکواژ به حساب می آید .
نکته ی 11 – بن ماضی فعل های ساده یک تکواژ دارد . امّا باید دانست که در زبان فارسی بن مضارع اصل است و بن ماضی از آن ساخته می شود از این منظر فعل ها دو دسته اند : 1- با قاعده 2- بی قاعده . بن ماضی فعل های بی قاعده یک تکواژ است . مثال : رفت ، گفت ، نشست
امّا بن ماضی فعل های با قاعده دو تکواژ است . مثال برای با قاعده : رسید ، افشاند ، شکافت ، ایستاد ، گریست .
نکته ی 12 - جمله ی امری پرسشی نمی شود .
نکته ی 13 – برای تشخیص فعل مرکّب ، کتاب دو شیوه را به ما یاد آوری می کند : 1- گسترش پذیری 2 – نقش پذیری . امّا راه ساده و کاربردی را می توان پیشنهاد کرد و آن روش « مفعول پذیری » است . یعنی هر گاه ترکیب های فعلی را در جمله ها یافتیم و نمی دانیم که ساده اند یا مرکّب ، به کلمات پیش از آن باز می گردیم ، اگر نقش مفعولی در آن جمله به کار رفته باشد ترکیب پایانی این جمله حتما فعل مرکّب است در غیر این صورت جزء غیر صرفی فعل ، خود ، نقش مفعولی می پذیرد و فعل ساده به شمار می رود . به نمونه ها توجّه فرمایید :
الف : مطالعه کردن ـــــــ 1- مرکّب : او کتاب داستان را مطا لعه کرد .
2- ساده : او مطالعه کرد . ( در این جمله فعل « کرد » ساده است و به معنی انجام دادن به کار رفته است و « مطالعه » نقش مفعولی دارد .
************
ب : دوست داشتن ـــــــ 1- من شما را دوست دارم . ( که فعل این جمله « دوست دارم » با توجّه به وجود مفعول « شما را » مرکّب است
2- من در کلاس دوست دارم . ( فعل جمله « ساده » است ) و جزء ماقبل آن « دوست » مفعول .
توجه : این روش پیشنهادی ما ، صرفاً در مورد جمله های غیر اسنادی است . زیرا فعل جمله های اسنادی چهار جزئی ( مفعولی و مسندی ) که در آنها مفعول به کار رفته است با جزءِ غیر صرفی خود که نقش مسندی می گیرد ، « مرکّب » نیست بلکه فعل ساده به شمار می آید . مانند :
- او خود را فاضل می داند .
مسند فعل ساده
- مادر بچّه را بیدار نمود .
مسند فعل ساده
- او حقیقت را آشکار کرد .
مسند فعل ساده
فعل هایی که با جزءِ صرفی « کرد » به کار می روند ، معمولاً به جند صورت ظاهر می شوند . از آنجا که این فعل پر کاربردترین جزءِ صرفی در زبان فارسی است ، شناخت گونه های آن هم دشواراست
«کرد » :
1- گاهی اسنادی و معادل فعل های : نمود ، گرداند ، ساخت ، است . مثال : برف هوا را سرد کرد
2- گاهی فعل ساده ی غیر اسنادی است ( و معمولاً به معنی « انجام دادن » به کار می رود مثال : او با من مصاحبه کرد .
3- گاهی با جزءِ غیر صرفی خود ترکیب می شود و فعل مرکّب می سازد . متال : او همه چیز را فراموش کرد .
از میان گونه های کاربردی فعل « کرد » معمولاً نوع اسنادی با گونه ی مرکّب با هم اشتباه می شوند و شناخت آنها برای دانش آموزان دشوار است . روش باز شناسی این است که اگر جمله ی مورد نظر را بتوان به یک جمله ی سه جزئی با فعل « است » بر گرداند آن جمله اسنادی است و فعل آن ساده می باشد در غیر این صورن ( در صورت تبدیل نشدن ) فعل آن جمله مرکّب است .
مثال : گوینده اخبار را اعلام کرد (نمی توان گفت «اخبار اعلام است » پس فعل ، مرکب است)
مثال 2 – او چراغ را روشن کرد . ( چراغ روشن است ) پس فعل این جمله ساده است
نکته ی 14 : نشانه ی « ـه » در واژه های « تشبیه ، تنبیه ، نُه و نِه » نماینده ی صامت / ه / است . در واژه های « شبهه ، بقیّه ، خسته ، نشانه ی مصوّت / ــِ / است .
امروزه واژه ی « نَه » ( خیر ) تنها موردی است که نشانه ی « ــه » بر مصوّت / ـَـ/ دلالت می کند .
نکته ی 15 : هنگام تفکیک واج های یک واژه تنهـــــــا به شکل آوایی واژه توجّه داریم نه صورت نوشتاری آن ؛ به عنوان مثال واژه ی « خواهر خوانده » :
/ خ/ + / ا / + / ه / + / ـ َ / + / ر / + / خ / + / ا / + / ن / + / د / + / ـِ / ( حرف « ــه » در پایان این واژه ها نشانه ی واج / ـِ / است . شش صامت و چهار مصوّت
نکته ی 16 : واژه ی « ایدز » تنها از یک هجا تشکیل شده است و در پایان این هجا ، سه صامت در پی هم قرار گرفته است ( / ی= y / ، / د / / ز / ) که این حالت با قواعد واجی زبان فارسی سازگار نیست ، از این رو فارسی زبانان آن را به صورت « ایدز » تغییر داده اند تا با قواعد واجی حاکم بر زبانشان سازگار شود ( البته این کار به طورنا خود آگاه انجام می گیرد ، یعنی قواعد حاکم بر هر زبان به صورت نا خود آگاه در دوران کودکی در ذهن اهل آن زبان جای می گیرد ودر آینده نسبت به هر ساختاری که با این قواعد سازگاری نداشته باشد ، واکنش نشان می دهد ) .
ساختار واجی « ایْدز » و « ایدز » :
اِیْدز = / ء / + / ی = y / + / د / + / ز / # ایدز = / ء / + / ی = i / + / د / + / ز /
نکته ی 17 : در واژه ی « بیاید » دو صامت میانجی به کار رفته است .
بِ + ا + ـَ + د ــــــــ ب ِ + ی + ا + ی + ـ َ د ــــ بیاید
در واژه ی « سعدیا » / ی / میانجی نیز وجود دارد امّا / ی / میانجی این واژه در رسم الخط فارسی نمی آید و گرنه باید « سعدییا » نوشته می شد .
نکته ی 18 : واژه های « بانو ، زانو و ابرو » را در نظر بگیرید که هنگام پیوستن پسوند « ان » دو فرآیند واجی روی می دهد ، یکی « افزایش » صامت میانجی « و » و دیگری تبدیل مصوّت بلند / و / به مصو ّت کوتاه / ـُـ / در پایان این واژه ها ( ابدال ) .
ممکن است این سؤال پیش بیاید که چرا بعداً « ابدال » صورت می گیرد ؛ پاسخی که می توان گفت این است که بدون ابدال تلفّظ دشوارتر می گردد یا به عبارتی ، برای تسهیل تلفظ « ابدال » صورت می گیرد .
نکته ی 19 : هنگام پیوستن تکواژ «ی » ( نشانه ی نکره ) و تکواژ « ی » اسم ساز ، به واژه های مختوم به مصوّت ِ / ـِـ / ، چه تفاوتی در صامت میانجی دیده می شود ؟
پاسخ : واژه های ختم شده به / ــِ / + صامت میانجی + « ی » نشانه ی نکره : مثال
آزاده + ی = آزاده ای // زن ساده + ی = زن ساده ای // بنده + ی = بنده ای
واژه های ختم شده به / ــِ / + صامت میانجی / گ / + « ی » اسم ساز : مثال
آزاده = ی = آزادگی // ساده + ی = سادگی // بنده + ی = بندگی
نکته ی 20 : تلفّظ واژه هایی که در آن ها ، هجای کشیده به کاررفته باشد ، برای فارسی زبانان کمی دشوار می نماید ، به همین دلیل گاهی با افزودن یک مصوّت ، آن هجای کشیده را به دو هجای کوتاه تر تبدیل میکنند ؛ مثال :
مهرْبان ـــــ مهرَبان
آسْمان ـــــ آسِمان
خانْقاه ـــــ خانِقاه
توجّه داشته باشیم که هیچ کدام از دو صورت تلفظّی واژه های بالا را نمی توان نادرست خواند امّا می توان با توجه به پذیرش جامعه ی زبانی ، همیشه صورت رایج تر را مقبول تر اعلام کرد .
نکته ی 21 : نمونه های از فرآیندهای واجی مربوط به نامطابق های املایی درس زبان فارسی :
1- کاهش :
پُست چی ـــ پس چی
خواستگاری ــ خواسگاری
چندگانه ـــ چن گانه
عفو کردن ـــ عف کردن
استثناء ــ استثنا
خوب است ـــ خوبَ ست
شمع ــ شم
وسیع ـــ وسی
دل افروز ــ دلَفروز
سر انجام ـسرَنجام
2- افزایش :
بو + ـ ِ + غذا = بوی ِ غذا
قاضی ِ شهر = قاضی ی ِ شهر
خدا + ا = خدایا
جو + ــ َ نده = جوینده
آشنا + ان = آشنایان
نیا + ان = نیاکان
پلّه + ان = پلکان
نکته + ی = نکته ای
3- ابدال :
دنْبال = دمبال
گنبد = گمبد
اجتماع = اشتماع
پنج تا = پنش تا
بِ + رو = بُرو
بِ+ دو = بُدو
نَ + می رفت = نِمی رفت
4- ادغام :
بد + تر = بدتر
شب + پره = شپّره
باز + سازی = باسّازی
زود + تر = زوتّر
از + سر = اسّر
نمونه هایی از ادعام بر پایه فرایند کاهشی :
یک + گانه = یگانه
جنگ کردن = جن کردن
کبود ه + ده = کبوده
دسته های صد + تایی = دسته های صتّایی
نکته 22 – تکواژ : کوچک ترین واحد معنایی ( یا دستوری ) زبان است . پس نمی توان آن را به واحد های معنایی کوچک تری تجزیه کرد ، امّا امکان تجزیه ی آن به واحد های آوایی کوچک تر وجود دارد .
نکته ی 23 – با توجه به تعریف تکواژ ، چرا نقش نمای اضافه و صفت را یک تکواژ به شمار می آوریم ؟ زیرا این کسره در ترکیبات اضافی مفاهیمی همچون مالکیت ( مثلا ً در « کتاب من » ) ، تعلّق (مثلاً در « فکر من » ) جنسیت ( مثلا ً در « جام طلا » ) شباهت ( مثلا ً در « سرو قد » ) و ...... را در بردارد و در ترکیبات وصفی مثلاً «باغ ٍ زیبا » باعث ایجاد ارتباط میان صفت و موصوف می شود .
در ترکیب «دنیای ِمن » ؛ اگر « یِ » را پدید آمده از دو تکواژ « ی » و « ــِ » بدانیم ، نمی توان برای « ی » معنا یا کارکرد دستوری در نظر گرفت ، بلکه همان طور که می دانیم ، حضور « ی » در چنین ترکیبی به دلیل فرایند افزایش است ، ،پس صامت / ی / در این موارد نقش آوایی دارد نه معنایی ( یا دستوری ) و نمی توان آن را تکواژ مستقلّی به شمار آورد ؛ بنابر این می گوییم تکواژ « ی » گونه ای دیگر از تکواژ / ــِ / است که پس از مصوّت ها ظاهر می شود .
نکته ی 24 – ضمیر های پیوسته ( ـَـ م ، ــَ ت ، ــ َ ش و ... ) و نقش نمای اضافه و صفت ( ــِ ) به تنهایی یک واژه هستند و قاعدتاً باید تکواژ آزاد به شمار آیند ، امّا بر خلاف دیگر تکواژهای آزاد هیچ گاه مستقل و آزاد به کار نمی روند بلکه همیشه واژه ی دیگر را همراهی می کنند ؛ بنابر این می توان آن ها را تکواژهای استثنایی در زبان فارسی دانست .
حرف پیوند هم پایه ساز « و » نیز هر گاه به صورت / ــُ / تلفظ شود – که معمولا ً همین گونه است – از نظر آوایی استقلال ندارد و باید آن را جز ء تکواژهای آزاد استثنایی به شمار آورد . در این مورد وجه مشترک ضمیرهای پیوسته ، نقش نمای اضافه و صفت و حرف پیوندهم پایه سازِ « و » این است که همگی با مصوّت آغاز می شوند – در واقع نقش نمای اضافه و صفت و حرف پیوند همپایه ساز « و » چیزی جز یک مصوّت نیستند - به همین دلیل علی رغم استقلال معنایی ، استقلال آوایی ندارند ( « ناخود ایستا » هستند و در زنجیره ی آوایی همیشه به آخرین صامت واژه ی قبلی می چسبند و با آن تشکیل یک هجا می دهند .
نکته ی 25 – اگر واژه ای بعد از خود یک تکواژ اشتقاقی و یک تکواژ تصریفی داشته باشد منطقاٌ اول تکواژ اشتقاقی ظاهر می شود بعد تکواژ صرفی . به عنوان مثال :
هنرمند تر = هنر + مند ( تکواژ اشتقاقی ) + تر ( تکواژ صرفی )
کار گران = کار + گر ( اشتقاقی ) + ان ( صرفی )
گردانندگان = گردان + نده ( اشتقاقی ) + ان ( صرفی )
نکته ی 26 : علاوه بر « این ،آن ، همین و همان » به عنوان صفت های اشاره ( البته همراه اسم ) واژه های « چنین ( این چنین ) ، چنان ( آن چنان ) ،این گونه ( این جور ) ،آن گونه (آن جور ) ،این همه (این قدر ) آن همه (آن قدر ) در جمله های زیر صفت اشاره اند .
- چنین کارهایی از شما بعید است .
- دیگر چنان عملی را انجام نخواهم داد .
- آن چنان دانش آموزی را تا به حال ندیده بودم .
- این گونه کتاب ها را نباید خواند .
- این همه کتاب را کجا بردی ؟
** نکته ی 27: امروزه هر گاه « چنین » و چنان » به عنوان وابسته پیشین یک گروه اسمی به کار روند ، در پایان این گروه حتماً یک « ی » ظاهر می شود ؛از آن جا که وجود « ی» در این حالت اجباری است نه اختیاری نباید آنرا عنصری مستقل به شمار آورد ، بلکه باید آنرا جزئی از وابسته های پیشین ِ « چنین و چنان » به شمار آورد که از آن ها جدا افتاده است ؛ به عبارت دیگراگرچنین و چنان » وابسته ی پیشین گروه اسمی باشند ، همیشه با جزء ِ گسسته ی خود ، یعنی « ی » که در پایان گروه اسمی می آید ،همراه اند و نمی توان در این موارد « ی » را یک تکواژ مستقل یا یک وابسته ی جداگانه به شمار آورد ؛ پس به جای آن که بگوییم در فارسی دوتکواژ « چنین و چنان » داریم باید بگوییم در زبان فارسی دو تکواژ « چنین..و چنان ... ی » داریم که همیشه واژه ی همراه آن ها در محل ّ « ... » قرار می گیرد . ـــــ چنین کتابی ، چنان کتابی
تکواژ های چه ، هر و هیچ نیز اغلب همین وضعیت را دارند :
چه آدم هایی پیدا می شوند !
هر کسی برای کاری ساخته شده است .
هیچ چراغی روشن نبود .
نکته ی 28 : « چنین ، چنان ، این گونه ، آن گونه ، این همه و آن همه » هر گاه در جایگاه قید قرار گیرند ، « قید » شمرده می شوند ؛ مثال
این چنین با من حرف نزن .
قید
چنان نگاهش کردم که رنگ از رخسارش پرید .
قید
او این گونه ( این طور / این جور ) حرف می زد .
قید
این همه بد خلقی مکن
قید
نکته 29 : علاوه بر «هر ، هیچ ، همه ، کدام ، فلان ، چند که در زبا ن فارسی به عنوان صفت های مبهم یاد می کنیم ، واژه های « همه نوع ، چندین ، مقداری ، قدری ، اندکی ، کمی،تعدادی ، بسیاری ، بعضی ، برخی ، پاره ای ، بهمان ، دیگر و ...... نیز صفت مبهم اند مثال :
قدری هوش می خواهد و اندکی اراده .
بسیاری انسان ها نیازهای خود را فراموش کرده اند .
تعدادی کتاب خریدم .
بعضی مردم این طور فکر می کنند .
دیگر سؤالات را از من نخواهید .
نکته ی 30 : طبق یک قاعده ی کلّی در هر گروه اسمی ، واژه یا گروهی که پس از کسره یا حرف اضافه واقع شود ، وابسته به شمار می رود ؛ بر این اساس در گروه هایی مانند « همه ی کتاب ها » ، « بسیاری از مردم » ، تعدادی از دانش آموزان » بعضی از صاحب نظران » ، « تمام ِ کتاب » ، « سایر داوطلبان » و .... و واژه های مشخص شده هسته ی گروه اسمی به شمار می آیند نه یک وابسته .
نکته ی 31 : واژه ی « هیچ »گاهی به معنای « اصلاً » به کار می رود ، که طبعاً در چنین مواردی قید به حساب می آید . مثال :
از او هیچ خوشم نمی آید . ( هیچ = اصلاً )
هیچ از ما یاد نکرد و رفت . ( هیچ = اصلاً)
هیچ خودت را در آینه دیده ای ؟ ( هیچ = اصلا ً )
نکته ی 32 : واژه های « یکی ، هر یک ، هیچ یک ، هرکدام ، هیچ کدام ، یکدیگر ، همدیگر ، دیگران ، دیگری ، همگان و همگی » همیشه در جایگاه اسم می نشینند و اسم مبهم به شمار می آیند .
نکته ی 33 : دو جمله ی زیر را با هم مقایسه کنیم :
الف ) این همه کتاب را می خواهی چه کار کنی ؟
ب ) همه ی ِ مردم باید وظیفه شناس باشند .
در جمله ی اول « همه » وابسته کتاب است ولی در جمله ی دوم به خاطر وجود نقش نمای اضافه ، خود واژه ی « همه » هسته ی جمله واقع شده است .
نکته ی 34 : در جمله ی داده شده ، « آخرین » چه نوع کلمه ای است ؟
* آخرین سخن او همین بود که گفت .
می دانیم که آخر جزو اعداد نیست ولی در هر رشته ای از اعداد به عنوان برترین می آید یعنی اگر مثلاً از یک تا بیست داشته باشیم همیشه در این رشته ی عددی ، بیست آخرین است . به همین دلیل در این جایگاه می آید . و « نخستین » نیز به همین شکل .
نکته ی 35: در گروه اسمی مشخص شده مانند « این همه کتاب را برای چه می خواهی ؟ » ، « این همه » یک واژه است و نباید « این » و « همه » را جدا از هم در نظر گرفت . چنان که در نکته ی 26 ذکر شد .
نکته ی 36 : صفت مبهم ِ « دیگر » که گاه در جایگاه وابسته ی پیشین گروه اسمی می نشینند ، اغلب به عنوان وابسته ی پسین به کار میرود مثال :
دیگر امتیاز این طرح این است که ـــــــــ امتیاز دیگر این طرح این است که ....
روز دیگر ، سال دیگر ، مطلب دیگر و ....
صفت پرسشی « چندم » نیز یکی از وابسته های پسین گروه اسمی است . گاهی صفت « چند » هم
( دردو حالت مبهم یا پرسشی ) به عنوان وابسته ی پسین به کار می رود مانند : شما کلاس چندم هستید ؟ در طبقه ی چندم ( چند ) زندگی می کنید ؟ به نکاتی چند در این زمینه توجه کنید .
نکته ی 37 : گاهی مجموعه ی« حرف اضافه + اسم » در جایگاه و کارکرد صفت ظاهر می شود که در این حالت می توان آن را « جانشین صفت » نامید . مثال :
کشورهای در حال توسعه ، پرونده ی در دست تحقیق ، کتاب هایی از این دست .
نکته ی 38 : « ی » نکره می تواند میان صفت و موصوف قرار گیرد .در این حالت به دلیل اجتماع دو مصوت / ــِ / و / ی = y / یکی از آن دو باید حذف شود و البته مصوت کوتاه ــ ِ حذف می گردد ، امّا با انتقال « ی » به انتهای گروه اسمی ، می توان به وجود این کسره پی برد مثال: مادی مهربات = مادر ِ مهربان ، درختی بلند = درخت ِ بلندی
امّا امکان آمدن آن ، میان مضاف و مضاف الیه وجود ندارد . مثال :
غروب آفتاب ــ/ــ غروبی آفتاب باغ حسن ـ/ــ باغی حسن
نکته ی 39 : می دانیم که برخی از واژه ها میان دو مقوله ی اسم و صفت مشترک اند ( دانشمند ، هنر پیشه ، دانا ، راهنما و ... ) این واژه ها می توانند در ساختمان یک گروه ( یا جمله ) در جایگاه های مخصوص اسم بنشینند و در ساختمان گروهی دیگر در جایگاه مخصوص صفت .
حال اگر چنین واژه هایی در یک گروه اسمی ، پس از کسره بیایند ، باید دق ت کرد که آیا به عنوان صفت پسین پسین به کار رفته اند یا مضاف الیه . در بسیاری از موارد به کمک معنا می توان میان این دو حالت تمییز قائل شد . مثال :
جوان هنر پیشه ـــــــ این جوان ، هنر پیشه است ـــــــ هنر پیشه : صفت پسین
لباس هنر پیشه ــــ این لباس ، هنر پیشه است ــ هنر پیشه : مضاف الیه ( چون معنا نمی دهد )
یا : مرد دانشمند ........................................خودتان امتحان کنید
سخن دانشمند ....................................................................
نکته ی 40 : در جمله های داده شده ، واژه های « کار ، کتاب » متمم اسم های قبل از خود هستند که به همراه آن اسم ، یک گروه اسمی را تشکیل داده اند که این گروه اسمی در جایگاه مفعول قرار دارد پس در واقع نقش نمای مفعول ( را ) پس از گروه های اسمی « نمونه ای از کار » ، « بخشی از کتاب » آمده است و نشانه ی مفعول بودن ِ این گروه هاست و ارتباط مستقیمی با واژه های « کار ، کتاب » ندارد .
مثال 1 : نمونه ای از کار را به او نشان دادم .
مثال 2 : بخشی از کتاب را مطالعه کردم .
البته هر گاه پس از هسته ، مضاف الیه بیاید ، تمایل بر این است که نقش نمای « را » قبل از متمم اسم به کار رود ، امّا در این موارد نیز می توان « را » را پس از متمم اسم به کار برد . مثال
این شیوه مراجعه ی مردم را به ادارات کاهش خواهد داد ـــــــــ این شیوه مراجعه ی مردم به ادارات را کاهش خواهد داد .
نکته ی 41 : ازوابسته های وابسته ، یکی ممیّز است که می توان آن را به دو گروه تقسیم کرد :
1- ممیّزها اختیاری قابل حذف . مثال : چند دستگاه اتومبیل ، دو فروند هواپیما
2- ممیّزهای اجباری که در معنا تاثیر دارند ( نبود آن ها معنا را تغییر می دهد ) مثال : دو کیلو متر راه ، یک متر پارجه و ....
نکته ی 42 : علاوه بر « وابسته ی وابسته » که در یکی از درس های سال سوم خوانده شد می توان برای « وابسته ی وابسته ی وابسته ی وابسته » نیز مثالی آورد :
مثال : دست های آغشته به خون مظلومان
نکته ی 43 : نوعی دیگراز وابسته ی صفت نیز وجود دارد و آن یک اسم است که به کمک کسره ، وابسته ی صفت می شود و مفهوم آن صفت را محدود و مشخّص می سازد چند نمونه :
مردان تشنه ی خون ، انسان صاحب قدرت ، جوانان داوطلب حضور در جبهه
نکته ی 44 : به جمله های زیر توجّه فرمایید :
1- او بین تمام مردم به سادگی معروف است .
2- من توانستم به سادگی اعتماد او را جلب کنم .
ترکیب « به سادگی در جمله های فوق ، از نظر نقش و حالت یکسان نیست . اگر کمی دقت کنیم خواهیم دید که در جمله ی اول « متمم اسمی » و در جمله ی دومی « قید پیشوندی است .
چند نمونه ی دیگر از چنین قیدهایی :
به خوبی ، به کندی ، به نرمی ، به تازگی ، به روشنی ، به گرمی ، به تازگی ، به سردی و...
توجّه : اغلب می توان به جای مجموعه ی « به + صفت + ی » ، تنها صفت را به کار برد ؛ به این نمونه ها توجه کنید :
من این منطقه را به خوبی می شناسم --- من این منطقه را خوب می شناسم .
نکته ی 45 – گاهی در جمله ساختار « به + صفت اشاره + صفت بیانی + ی » ( مثلاً ، به این زیبایی ، به این سادگی و ... ) یک جا به عنوان « صفت » در جایگاه وابسته قرار می گیرد .
البته باید به کاربرد این ترکیب در جمله توجه کنیم . زیرا ممکن است در جمله ای دیگر در گروه قیدی قرار گیرد .مثال :
هرگز چهره ای به این زیبایی ندیده ام .
تو که به این زیبایی آواز می خوانی ، چرا نمی خوانی ؟
در جمله ی اول « به این زیبایی » صفت چهره است . در حالی که همین ترکیب در جمله ی دوم قید است .
نکته ی 46 – قید های مختص به دو دسته ی بی نشانه و نشانه دار تقسیم می شود :
الف ) قیدهای مختص بی نشانه
ب ) قیدهای مختص نشان دار
برخی از قید های مختص بی نشانه : هرگز ، هیچ گاه ، هیچ وقت ، گاهی ، گه گاه ، همیشه ، همواره ، ناگاه ، ناگهان ، بی درنگ ، اکنون ، اینک ، هنوز ، همچنان ، گویی ، گویا ، انگار ، مثل اینکه ( = انگار ) بی گمان ، بی شک ( مطمئناً ) ، البته ، خواهی نخواهی ، خواه ناخواه ، لا بد ، کم و بیش ، چندان ،نه چندان ،بارها ، باز (دوباره )، آیا ،چرا ،آری ، بلی ، خیر ، نه ، نه خیر ، فقط ، تنها ، نیز ، هم ( = نیز ) حتیّ ، بالاخره ، متاسفانه ، خوش بختانه ، بد بختانه ، لا اقل ، حتی الامکان
قیدهای مختص نشانه دار :
- قید های تنوین دار
- قید های پیشوندی
- قیدهای دوتایی
قیدهای تنوین دار : حتماً ، اصلاً جداً واغلب واژه هایی که در پایان آن ها تکواژ « ا ً » به کار می رود .
قیدهای پیشوندی :
1- به + صفت + ی : به سادگی ، به تنهایی ، به تندی ، به خوشی و ...
2- به + اسم : به سرعت ، به شتاب ، به ظاهر ، به اجمال ، به تقریب ، به نوبت ، به شدت ، به خصوص ، به ویژه ، به ناچار ( در دو واژه ی « به ناچار» و « به ویژه » استثنائاً ، پایه ی واژه ( ناچار ، ویژه ) صفت است نه اسم .
3- به + صفت پیشین + اسم : به این شکل ، به این صورت ، به این طریق ، به این ترتیب ، به همان ترتیب ، به هیچ شکل ، به هیچ صورت ، به این اندازه ، به همین اندازه به همان اندازه ، به چه طریقی ، به بهترین شکل ، / شکلی ، به بهترین وجه / وجهی ، به کامل ترین صورت / صورتی
مثال :
- تنها به این ترتیب می شود او را خوش حال کرد .
گروه قیدی
- کارها به بهترین شکل انجام می گرفت .
گروه قیدی
ممکن است « برخی از این صورت ها – که در بالا گفته شد – به عنوان صفت به کار روند .
- تا به حال ساختمان هایی به این شکل را ندیده بودم .
صفت
4- به + طور + صفت پسین( +ی ) : به طور کلی ، به طور نسبی ، به طور ضمنی ، به طور تجربی ، به طور دقیق
مثال : ما به صورت تجربی به این نتیجه رسیدیم .
5- قیدهای مختصی که با دیگر حروف اضافه ( به جز « به » ) ساخته می شوند .
نمونه : از قضا ، تا قدری ، تا حدودی ، تا حدی ، تا اندازه ای ، تا به حال ، برای همیشه ، تاکنون ، درجا ( فوراً )
قیدهای دوتایی :
کم کم ، رفته رفته ، تند تند ، شمرده شمرده ، جویده جویده ، گرم گرم ، مشت مشت ، گروه گروه ، دوبه دو ، دوش به دوش ، خانه به خانه ، روز به روز ، خود به خود ، پرسان پرسان ، لنگان لنگان ، و...
* تکواژ «به » در نمونه ی « دو به دو ، خود به خود و ... » وند میانی است .
توجه : در مواردی خاص برخی از این قیدها به عنوان صفت به کار می روند .
[ جمعه ٩ اسفند ۱۳٩٢ ] [ ٥:۳۱ ق.ظ ] [ حسین ملاصادقی ]
نظرات (0)
زبان فارسی - چهل و شش نکته فوق العاده مهم دستور زبان فارسی کلیه رشته ها
زبان فارسی - چهل و شش نکته فوق العاده مهم دستور زبان فارسی کلیه رشته ها
نویسنده : عبدالرضا سپهوند
اقسام جمله از لحاظ ارکان:
1. نهاد(مسندالیه یا فاعل) + فعل خاص: محمد آمد. 2. نهاد+ مفعول + فعل خاص :محمد کتاب را آورد. 3. نهاد + مسند + فعل ربطی: محمد با هوش است.
هر یک از این سه هسته، معمولا اجزایى مى پذیرند از قبیل متمم، قید، بدل، و مضاف الیه. اقسام جمله از لحاظ پیام:
1. خبرى: جمله اى که به یکى از صورت هاى اِخبارى یا التزامى و مثبت یا منفى، درباره تحقق کار یا حالتى سخن مى گوید : هوا گرم است. 2. پرسشى: جمله اى که به وسیله آن، ظاهراً یا حقیقتاً درباره امرى پرسش شود : حال شما چطور است؟ 3. امرى: جمله اى که به وسیله آن، راجع به تحقّق کار یا حالى درخواستى صورت پذیرد :عصبانی نشوید. وجه امرى شامل هر دو صورت امر و نهى (مصطلح در عربى) است. در جمله هاى امرى خطابى، معمولا نهاد حذف مى شود. 4. عاطفى: جمله اى که با آن، یکى از عواطف و احساسات انسانى بیان شود، از قبیل تحسین، تعجّب، آرزو، و افسوس . شما چقدر خوش ذوق هستید.
اقسام جمله از لحاظ نظم:
1 . جمله مستقیم: جمله اى که ارکان یا اجزاى آن، در جاى خود قرار دارند: مریم دیروز مارا به خانه خود دعوت کرد. 2. جمله غیر مستقیم: جمله اى که نظم دستورى یک یا چند رکن یا جزء آن به هم خورده است: «مکّه پر است از کوه هاى سنگى کوچک و بزرگ.» نکته : کاربرد جمله غیر مستقیم معمولا براى تنوع بخشیدن به نوشته است. البته از آن جا که چنین جمله اى، نوشته را به زبان محاوره نزدیک مى کند، باید در کاربرد آن به سبک و حال و هواى اثر توجه داشت. از نمونه هاى خوب کاربرد چنین جمله هایى، آثار «جلال آل احمد» است.
اقسام جمله از لحاظ فعل:
1. جمله فعلى = جمله اى که داراى فعل تام است . ماه تابید. 2. جمله اِسنادى = جمله اى که داراى فعل ربطى است.امین با هوش است. 3. جمله بى فعل = جمله اى که فعل ندارد. حذف جمله حتماً باید با قرینه لفظى یا معنوى، و یا ساختارى باشد .
اقسام جمله هاى داراى فعل:
1. جمله ساده = جمله اى که داراى یک فعل است .امین خوابید. 2. جمله مرکب = جمله اى که داراى بیش از یک فعل است .همین که به خانه رسیدم، مهمانان آمدند.
اقسام جمله مرکب:
1. ترکیب شده از جمله هاى کامل: «و مى دانستیم که با نخستین چراغ، شادى ها همه باز خواهند گشت و ما بازخواهیم خندید.» 2. ترکیب شده از جمله هاى ناقص و کامل: جمله ناقص آن است که به تنهایى داراى معنایى روشن و کامل نیست و معمولا به شکل جمله پیرو به کار مى رود. در این حال، جمله کامل را جمله پایه مى نامند.به درماندگان یاری کن تا خدا مدد کارت باشد. جمله پایه مقصود اصلى نویسنده را بیان مى کند، در حالى که جمله پیرو به جمله پایه وابسته است و معمولا مفهومى از قبیل علّت، شرط، نتیجه، زمان، و مکان را به آن مى افزاید. جمله پیرو همواره ناقص است و معمولا با حرف ربط مى آید. جمله پیرو گاه پیش و گاه پس از جمله پایه قرار مى گیرد. جمله معترضه جمله معترضه جمله اى است که حذف آن به مفهوم اصلى جمله آسیب نرساند.این گونه جمله معمولا مفهومى از قبیل دعا، نفرین، آرزو. یا توضیح را به مفهوم اصلى جمله مى افزاید. جمله معترضه گاه پس از حرف ربط مى آید و گاه به طور مستقل میان دو خطّ تیره قرار مى گیرد: استادم- که روانش شاد باد-در عرفان بی نظیر بود.
حذف ارکان یا اجزاى جمله حذف باید به یکى از سه قرینه زیر صورت پذیرد:
1. قرینه ساختارى (= عرف زبانى): «به چپ، چپ!»، «برپا!». 2. قرینه لفظى: «یک طرفم دریاست و طرف دیگرم، دشت بى انتها (است).» 3. قرینه معنوى: « ـ چه کسى در بستر پیامبر به استقبال خطر رفت؟ ـ على (رفت)!»
نکته 1 : وجه تشابه وتمایز هجا با تکواژ : وجه تشابه آن ها این است که هـــر دو از واج تشکیــل می گردد . مثال : دانا / که ازدو هجا(دا ، نا ) ودو تکواژ ( دان ، ا ) درست شده است . وجه تمایز : 1- هجا کوچکترین واحد آوایی است در حالی که تکواژکوچک تــرین واحـــد معنی دار زبان است . 2- هجا حداقل از دو واج به دست می آید و تـــکواژ از یک واج. مثال : « آباد » که ظاهرا هجای اوّل آن ( آ ) یک واج است .ولی با کمی دقّت درمی یابیم که ازدو واج ( ء / ،/ ا ) تشکیل شده است .
مثال برای تکواژ تک واجی : ( ا ) در واژه ی « دان / ا »
نکته ی 2 : هیچ واژه ای در زبان فارسی با مصو ّت شروع نمی شود . واژه هایی که به ظاهر با مصوّت شروع می شوند ، همه در آغاز خود یک صامت دارند که به آن صامت یا همزه ی آغازی می گویند
نظیر : ابراهیم ، ابر ، افتاد ، آذر ، ایران ، اوفتاد
در واژه هایی مانند ، ( قرآن ، مآخذ ، مآل اندیش ) حرف « آ » از دو واج ( ء / ، / ا ) تشکیل شده است . بنا براین هنگام واج شماری باید همزه را در نظر داشته باشیم .
نکته ی 3 : سعی کنیم در شمارش واج ها « دستور » را با « عروض » در نیامیزیم . چرا که در دستور زبان فارسی حرف « آ » را دو واج امّا در درس عروض ( تقطیع شعر ) حرف « آ » را معادل سه واج به حساب می آوریم .
مثال : واژه ی « باغ » را در تقطیع شعر چهار حرف در نظر می گیریم
نکته ی 4: در جمله هر فعلی حداقل از دو تکواژ تشکیل یافته است : 1- بن 2- شناسه
در بعضی فعل ها مانند سوم شخص مفرد ماضی – به جز ماضی التزامی – و فعل امر مفرد ، شناسه نمود آوایی ندارد ( در ظاهر وجود ندارد ) این نوع شناسه صفر نامیده و با علامت « » نشان داده می شود و مثل شناسه های دیگر یک تکواژ تصریفی به حساب می آید ؛ مثال : او تکلیفش را می نوشت : می + نوشت + #
نکته 5 - تنها وند های اشتقاقی ، واژه های جدید ( مشتق ) می سازند ، باغبان ، یارانه ، زرگر ، گلستان ، خوبی و ... . وند « بان » سبب شده است که کلمه ی باغ در جایگاه مشتق قرار گیرد و معنی آن را تغییر دهد .
امّا وندهای تصریفی مشتق نمی سازند و هر کلمه ای که با وند تصریفی همراه باشد نمی توان مشتق گفت .
این وندها عبارتند از :
1- نشانه های جمع : ها ، ان ، ون ، ین ، ات 2- « ی » نکره : مردی 3- تر و ترین : زرنگ تر ، زرنگ ترین 4- «-ُ م » و « -ُ مین » :دوم ، دومین 5- « ان » گذرا ساز : می خندید ــــــ می خندانید 6- « می » ، « ب » و « ن » در فعل می رفت ، بخــــــوانم و ننوشت 7- شناسه های فعل : می نویسم ، می نویسی ، می نویسد 8- وندهای ماضی ساز : د ، ت ، اد ، ست ، ید در خواند ، کشت ، افتاد ، دانست و پرید
نکته ی 6- گاهی بعضی از اجزای اصلی جمله به قرینه محذوف هستتند ،امّا باید آن ها را نیز به حساب آورد ؛ مثال : من خورده ام . در این جمله هر چند مفعول محذوف است ، جمله سه جزئی است .
نکته ی 7 - واژه ی « بیابان » هفت واج دارد به این ترتیب : ب / -ِ / ی / ا / ب / ا / ن ، در واج دوم تنها مصوّت کوتاه –ِ در تلفّظ به صورت مصوّت بلند ( ی ) تلفّظ می شود ، که در نوشتاری اعمال نمی شود .
نکته ی 8 - « دیدمشان » دو واژه است : دیدم + شان . چون ضمیر پیوسته استقلال دارد ، جا به جا می شود = دیدم آن ها را . که چنین جمله ای سه جزئی با مفعول است .
نکته ی 9 – در جمله ی « علی با شمشیر می جنگد ».( با شمشیر ) متمم قیدی است یا فعلی ؟
جواب : با در اینجا« به وسیله ی» است و « با شمشیر » متمم قیدی است و قابل حذف . در واقع متمم فعلی این جمله محذوف است و در اصل کسی است که علی با او می جنگد .
و ممکن است این سؤال پیش بیاید که در جمله ی « علی برای دشمن می جنگد » . « دشمن » را می توان متمم فعلی گرفت ؟ چواب : نه خیر ، چون معنای « جنگیدن » با وجود کسی اتمام می پذیرد . در حالی که جمله ی بالا ، با وجود متمم ( برای دشمن )- برای کامل شدن معنی - چیزی از ما می خواهد .
نکته ی 10- ضمایر پیوسته شخصی و نقش نما ی اضافه واژه است یا تکواژ ؟ جواب : هم واژه است و هم تکواژ .
مثال : گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق / ضمایر پیوسته ی « ش » و « م » هر کدام یک واژه محسوب می شوند . یا ترکیب « دردِ اشتیاق » سه تکواژ به حساب می آید .
نکته ی 11 – بن ماضی فعل های ساده یک تکواژ دارد . امّا باید دانست که در زبان فارسی بن مضارع اصل است و بن ماضی از آن ساخته می شود از این منظر فعل ها دو دسته اند : 1- با قاعده 2- بی قاعده . بن ماضی فعل های بی قاعده یک تکواژ است . مثال : رفت ، گفت ، نشست
امّا بن ماضی فعل های با قاعده دو تکواژ است . مثال برای با قاعده : رسید ، افشاند ، شکافت ، ایستاد ، گریست .
نکته ی 12 - جمله ی امری پرسشی نمی شود .
نکته ی 13 – برای تشخیص فعل مرکّب ، کتاب دو شیوه را به ما یاد آوری می کند :
1- گسترش پذیری 2 – نقش پذیری .
امّا راه ساده و کاربردی را می توان پیشنهاد کرد و آن روش « مفعول پذیری » است . یعنی هر گاه ترکیب های فعلی را در جمله ها یافتیم و نمی دانیم که ساده اند یا مرکّب ، به کلمات پیش از آن باز می گردیم ، اگر نقش مفعولی در آن جمله به کار رفته باشد ترکیب پایانی این جمله حتما فعل مرکّب است در غیر این صورت جزء غیر صرفی فعل ، خود ، نقش مفعولی می پذیرد و فعل ساده به شمار می رود . به نمونه ها توجّه فرمایید :
الف : مطالعه کردن ـــــــ 1- مرکّب : او کتاب داستان را مطا لعه کرد .
2- ساده : او مطالعه کرد . ( در این جمله فعل « کرد » ساده است و به معنی انجام دادن به کار رفته است و « مطالعه » نقش مفعولی دارد .
************
ب : دوست داشتن ـــــــ 1- من شما را دوست دارم . ( که فعل این جمله « دوست دارم » با توجّه به وجود مفعول « شما را » مرکّب است
2- من در کلاس دوست دارم . ( فعل جمله « ساده » است ) و جزء ماقبل آن « دوست » مفعول .
توجه : این روش پیشنهادی ما ، صرفاً در مورد جمله های غیر اسنادی است . زیرا فعل جمله های اسنادی چهار جزئی ( مفعولی و مسندی ) که در آنها مفعول به کار رفته است با جزءِ غیر صرفی خود که نقش مسندی می گیرد ، « مرکّب » نیست بلکه فعل ساده به شمار می آید . مانند :
- او خود را فاضل می داند .
مسند فعل ساده
- مادر بچّه را بیدار نمود .
مسند فعل ساده
- او حقیقت را آشکار کرد .
مسند فعل ساده
فعل هایی که با جزءِ صرفی « کرد » به کار می روند ، معمولاً به جند صورت ظاهر می شوند . از آنجا که این فعل پر کاربردترین جزءِ صرفی در زبان فارسی است ، شناخت گونه های آن هم دشواراست.
«کرد » :
1- گاهی اسنادی و معادل فعل های : نمود ، گرداند ، ساخت ، است . مثال : برف هوا را سرد کرد
2- گاهی فعل ساده ی غیر اسنادی است ( و معمولاً به معنی « انجام دادن » به کار می رود مثال : او با من مصاحبه کرد .
3- گاهی با جزءِ غیر صرفی خود ترکیب می شود و فعل مرکّب می سازد . متال : او همه چیز را فراموش کرد .
از میان گونه های کاربردی فعل « کرد » معمولاً نوع اسنادی با گونه ی مرکّب با هم اشتباه می شوند و شناخت آنها برای دانش آموزان دشوار است . روش باز شناسی این است که اگر جمله ی مورد نظر را بتوان به یک جمله ی سه جزئی با فعل « است » بر گرداند آن جمله اسنادی است و فعل آن ساده می باشد در غیر این صورن ( در صورت تبدیل نشدن ) فعل آن جمله مرکّب است .
مثال : گوینده اخبار را اعلام کرد (نمی توان گفت «اخبار اعلام است » پس فعل ، مرکب است)
مثال 2 – او چراغ را روشن کرد . ( چراغ روشن است ) پس فعل این جمله ساده است
نکته ی 14 : نشانه ی « ـه » در واژه های « تشبیه ، تنبیه ، نُه و نِه » نماینده ی صامت / ه / است . در واژه های « شبهه ، بقیّه ، خسته ، نشانه ی مصوّت / ــِ / است .
امروزه واژه ی « نَه » ( خیر ) تنها موردی است که نشانه ی « ــه » بر مصوّت / ـَـ/ دلالت می کند .
نکته ی 15 : هنگام تفکیک واج های یک واژه تنهـــــــا به شکل آوایی واژه توجّه داریم نه صورت نوشتاری آن ؛ به عنوان مثال واژه ی « خواهر خوانده » :
/ خ/ + / ا / + / ه / + / ـ َ / + / ر / + / خ / + / ا / + / ن / + / د / + / ـِ / ( حرف « ــه » در پایان این واژه ها نشانه ی واج / ـِ / است . شش صامت و چهار مصوّت
نکته ی 16 : واژه ی « ایدز » تنها از یک هجا تشکیل شده است و در پایان این هجا ، سه صامت در پی هم قرار گرفته است ( / ی= y / ، / د / / ز / ) که این حالت با قواعد واجی زبان فارسی سازگار نیست ، از این رو فارسی زبانان آن را به صورت « ایدز » تغییر داده اند تا با قواعد واجی حاکم بر زبانشان سازگار شود ( البته این کار به طورنا خود آگاه انجام می گیرد ، یعنی قواعد حاکم بر هر زبان به صورت نا خود آگاه در دوران کودکی در ذهن اهل آن زبان جای می گیرد ودر آینده نسبت به هر ساختاری که با این قواعد سازگاری نداشته باشد ، واکنش نشان می دهد ) .
ساختار واجی « ایْدز » و « ایدز » :
اِیْدز = / ء / + / ی = y / + / د / + / ز / # ایدز = / ء / + / ی = i / + / د / + / ز /
نکته ی 17 : در واژه ی « بیاید » دو صامت میانجی به کار رفته است .
بِ + ا + ـَ + د ــــــــ ب ِ + ی + ا + ی + ـ َ د ــــ بیاید
در واژه ی « سعدیا » / ی / میانجی نیز وجود دارد امّا / ی / میانجی این واژه در رسم الخط فارسی نمی آید و گرنه باید « سعدییا » نوشته می شد .
نکته ی 18 : واژه های « بانو ، زانو و ابرو » را در نظر بگیرید که هنگام پیوستن پسوند « ان » دو فرآیند واجی روی می دهد ، یکی « افزایش » صامت میانجی « و » و دیگری تبدیل مصوّت بلند / و / به مصو ّت کوتاه / ـُـ / در پایان این واژه ها ( ابدال ) .
ممکن است این سؤال پیش بیاید که چرا بعداً « ابدال » صورت می گیرد ؛ پاسخی که می توان گفت این است که بدون ابدال تلفّظ دشوارتر می گردد یا به عبارتی ، برای تسهیل تلفظ « ابدال » صورت می گیرد .
نکته ی 19 : هنگام پیوستن تکواژ «ی » ( نشانه ی نکره ) و تکواژ « ی » اسم ساز ، به واژه های مختوم به مصوّت ِ / ـِـ / ، چه تفاوتی در صامت میانجی دیده می شود ؟
پاسخ : واژه های ختم شده به / ــِ / + صامت میانجی + « ی » نشانه ی نکره : مثال
آزاده + ی = آزاده ای // زن ساده + ی = زن ساده ای // بنده + ی = بنده ای
واژه های ختم شده به / ــِ / + صامت میانجی / گ / + « ی » اسم ساز : مثال
آزاده = ی = آزادگی // ساده + ی = سادگی // بنده + ی = بندگی
نکته ی 20 : تلفّظ واژه هایی که در آن ها ، هجای کشیده به کاررفته باشد ، برای فارسی زبانان کمی دشوار می نماید ، به همین دلیل گاهی با افزودن یک مصوّت ، آن هجای کشیده را به دو هجای کوتاه تر تبدیل میکنند ؛ مثال :
مهرْبان ـــــ مهرَبان
آسْمان ـــــ آسِمان
خانْقاه ـــــ خانِقاه
توجّه داشته باشیم که هیچ کدام از دو صورت تلفظّی واژه های بالا را نمی توان نادرست خواند امّا می توان با توجه به پذیرش جامعه ی زبانی ، همیشه صورت رایج تر را مقبول تر اعلام کرد .
نکته ی 21 : نمونه های از فرآیندهای واجی مربوط به نامطابق های املایی درس زبان فارسی :
1- کاهش :
پُست چی ـــ پس چی
خواستگاری ــ خواسگاری
چندگانه ـــ چن گانه
عفو کردن ـــ عف کردن
استثناء ــ استثنا
خوب است ـــ خوبَ ست
شمع ــ شم
وسیع ـــ وسی
دل افروز ــ دلَفروز
سر انجام ـسرَنجام
2- افزایش :
بو + ـ ِ + غذا = بوی ِ غذا
قاضی ِ شهر = قاضی ی ِ شهر
خدا + ا = خدایا
جو + ــ َ نده = جوینده
آشنا + ان = آشنایان
نیا + ان = نیاکان
پلّه + ان = پلکان
نکته + ی = نکته ای
3- ابدال :
دنْبال = دمبال
گنبد = گمبد
اجتماع = اشتماع
پنج تا = پنش تا
بِ + رو = بُرو
بِ+ دو = بُدو
نَ + می رفت = نِمی رفت
4- ادغام :
بد + تر = بدتر
شب + پره = شپّره
باز + سازی = باسّازی
زود + تر = زوتّر
از + سر = اسّر
نمونه هایی از ادعام بر پایه فرایند کاهشی :
یک + گانه = یگانه
جنگ کردن = جن کردن
کبود ه + ده = کبوده
دسته های صد + تایی = دسته های صتّایی
نکته 22 – تکواژ : کوچک ترین واحد معنایی ( یا دستوری ) زبان است . پس نمی توان آن را به واحد های معنایی کوچک تری تجزیه کرد ، امّا امکان تجزیه ی آن به واحد های آوایی کوچک تر وجود دارد .
نکته ی 23 – با توجه به تعریف تکواژ ، چرا نقش نمای اضافه و صفت را یک تکواژ به شمار می آوریم ؟ زیرا این کسره در ترکیبات اضافی مفاهیمی همچون مالکیت ( مثلا ً در « کتاب من » ) ، تعلّق (مثلاً در « فکر من » ) جنسیت ( مثلا ً در « جام طلا » ) شباهت ( مثلا ً در « سرو قد » ) و ...... را در بردارد و در ترکیبات وصفی مثلاً «باغ ٍ زیبا » باعث ایجاد ارتباط میان صفت و موصوف می شود .
در ترکیب «دنیای ِمن » ؛ اگر « یِ » را پدید آمده از دو تکواژ « ی » و « ــِ » بدانیم ، نمی توان برای « ی » معنا یا کارکرد دستوری در نظر گرفت ، بلکه همان طور که می دانیم ، حضور « ی » در چنین ترکیبی به دلیل فرایند افزایش است ، ،پس صامت / ی / در این موارد نقش آوایی دارد نه معنایی ( یا دستوری ) و نمی توان آن را تکواژ مستقلّی به شمار آورد ؛ بنابر این می گوییم تکواژ « ی » گونه ای دیگر از تکواژ / ــِ / است که پس از مصوّت ها ظاهر می شود .
نکته ی 24 – ضمیر های پیوسته ( ـَـ م ، ــَ ت ، ــ َ ش و ... ) و نقش نمای اضافه و صفت ( ــِ ) به تنهایی یک واژه هستند و قاعدتاً باید تکواژ آزاد به شمار آیند ، امّا بر خلاف دیگر تکواژهای آزاد هیچ گاه مستقل و آزاد به کار نمی روند بلکه همیشه واژه ی دیگر را همراهی می کنند ؛ بنابر این می توان آن ها را تکواژهای استثنایی در زبان فارسی دانست .
حرف پیوند هم پایه ساز « و » نیز هر گاه به صورت / ــُ / تلفظ شود – که معمولا ً همین گونه است – از نظر آوایی استقلال ندارد و باید آن را جز ء تکواژهای آزاد استثنایی به شمار آورد . در این مورد وجه مشترک ضمیرهای پیوسته ، نقش نمای اضافه و صفت و حرف پیوندهم پایه سازِ « و » این است که همگی با مصوّت آغاز می شوند – در واقع نقش نمای اضافه و صفت و حرف پیوند همپایه ساز « و » چیزی جز یک مصوّت نیستند - به همین دلیل علی رغم استقلال معنایی ، استقلال آوایی ندارند ( « ناخود ایستا » هستند و در زنجیره ی آوایی همیشه به آخرین صامت واژه ی قبلی می چسبند و با آن تشکیل یک هجا می دهند .
نکته ی 25 – اگر واژه ای بعد از خود یک تکواژ اشتقاقی و یک تکواژ تصریفی داشته باشد منطقاٌ اول تکواژ اشتقاقی ظاهر می شود بعد تکواژ صرفی . به عنوان مثال :
هنرمند تر = هنر + مند ( تکواژ اشتقاقی ) + تر ( تکواژ صرفی )
کار گران = کار + گر ( اشتقاقی ) + ان ( صرفی )
گردانندگان = گردان + نده ( اشتقاقی ) + ان ( صرفی )
نکته ی 26 : علاوه بر « این ،آن ، همین و همان » به عنوان صفت های اشاره ( البته همراه اسم ) واژه های « چنین ( این چنین ) ، چنان ( آن چنان ) ،این گونه ( این جور ) ،آن گونه (آن جور ) ،این همه (این قدر ) آن همه (آن قدر ) در جمله های زیر صفت اشاره اند .
- چنین کارهایی از شما بعید است .
- دیگر چنان عملی را انجام نخواهم داد .
- آن چنان دانش آموزی را تا به حال ندیده بودم .
- این گونه کتاب ها را نباید خواند .
- این همه کتاب را کجا بردی ؟
** نکته ی 27: امروزه هر گاه « چنین » و چنان » به عنوان وابسته پیشین یک گروه اسمی به کار روند ، در پایان این گروه حتماً یک « ی » ظاهر می شود ؛از آن جا که وجود « ی» در این حالت اجباری است نه اختیاری نباید آنرا عنصری مستقل به شمار آورد ، بلکه باید آنرا جزئی از وابسته های پیشین ِ « چنین و چنان » به شمار آورد که از آن ها جدا افتاده است ؛ به عبارت دیگراگرچنین و چنان » وابسته ی پیشین گروه اسمی باشند ، همیشه با جزء ِ گسسته ی خود ، یعنی « ی » که در پایان گروه اسمی می آید ،همراه اند و نمی توان در این موارد « ی » را یک تکواژ مستقل یا یک وابسته ی جداگانه به شمار آورد ؛ پس به جای آن که بگوییم در فارسی دوتکواژ « چنین و چنان » داریم باید بگوییم در زبان فارسی دو تکواژ « چنین..و چنان ... ی » داریم که همیشه واژه ی همراه آن ها در محل ّ « ... » قرار می گیرد . ـــــ چنین کتابی ، چنان کتابی
تکواژ های چه ، هر و هیچ نیز اغلب همین وضعیت را دارند :
چه آدم هایی پیدا می شوند !
هر کسی برای کاری ساخته شده است .
هیچ چراغی روشن نبود .
نکته ی 28 : « چنین ، چنان ، این گونه ، آن گونه ، این همه و آن همه » هر گاه در جایگاه قید قرار گیرند ، « قید » شمرده می شوند ؛ مثال
این چنین با من حرف نزن .
قید
چنان نگاهش کردم که رنگ از رخسارش پرید .
قید
او این گونه ( این طور / این جور ) حرف می زد .
قید
این همه بد خلقی مکن
قید
نکته 29 : علاوه بر «هر ، هیچ ، همه ، کدام ، فلان ، چند که در زبا ن فارسی به عنوان صفت های مبهم یاد می کنیم ، واژه های « همه نوع ، چندین ، مقداری ، قدری ، اندکی ، کمی،تعدادی ، بسیاری ، بعضی ، برخی ، پاره ای ، بهمان ، دیگر و ...... نیز صفت مبهم اند مثال :
قدری هوش می خواهد و اندکی اراده .
بسیاری انسان ها نیازهای خود را فراموش کرده اند .
تعدادی کتاب خریدم .
بعضی مردم این طور فکر می کنند .
دیگر سؤالات را از من نخواهید .
نکته ی 30 : طبق یک قاعده ی کلّی در هر گروه اسمی ، واژه یا گروهی که پس از کسره یا حرف اضافه واقع شود ، وابسته به شمار می رود ؛ بر این اساس در گروه هایی مانند « همه ی کتاب ها » ، « بسیاری از مردم » ، تعدادی از دانش آموزان » بعضی از صاحب نظران » ، « تمام ِ کتاب » ، « سایر داوطلبان » و .... و واژه های مشخص شده هسته ی گروه اسمی به شمار می آیند نه یک وابسته .
نکته ی 31 : واژه ی « هیچ »گاهی به معنای « اصلاً » به کار می رود ، که طبعاً در چنین مواردی قید به حساب می آید . مثال :
از او هیچ خوشم نمی آید . ( هیچ = اصلاً )
هیچ از ما یاد نکرد و رفت . ( هیچ = اصلاً)
هیچ خودت را در آینه دیده ای ؟ ( هیچ = اصلا ً )
نکته ی 32 : واژه های « یکی ، هر یک ، هیچ یک ، هرکدام ، هیچ کدام ، یکدیگر ، همدیگر ، دیگران ، دیگری ، همگان و همگی » همیشه در جایگاه اسم می نشینند و اسم مبهم به شمار می آیند .
نکته ی 33 : دو جمله ی زیر را با هم مقایسه کنیم :
الف ) این همه کتاب را می خواهی چه کار کنی ؟
ب ) همه ی ِ مردم باید وظیفه شناس باشند .
در جمله ی اول « همه » وابسته کتاب است ولی در جمله ی دوم به خاطر وجود نقش نمای اضافه ، خود واژه ی « همه » هسته ی جمله واقع شده است .
نکته ی 34 : در جمله ی داده شده ، « آخرین » چه نوع کلمه ای است ؟
* آخرین سخن او همین بود که گفت .
می دانیم که آخر جزو اعداد نیست ولی در هر رشته ای از اعداد به عنوان برترین می آید یعنی اگر مثلاً از یک تا بیست داشته باشیم همیشه در این رشته ی عددی ، بیست آخرین است . به همین دلیل در این جایگاه می آید . و « نخستین » نیز به همین شکل .
نکته ی 35: در گروه اسمی مشخص شده مانند « این همه کتاب را برای چه می خواهی ؟ » ، « این همه » یک واژه است و نباید « این » و « همه » را جدا از هم در نظر گرفت . چنان که در نکته ی 26 ذکر شد .
نکته ی 36 : صفت مبهم ِ « دیگر » که گاه در جایگاه وابسته ی پیشین گروه اسمی می نشینند ، اغلب به عنوان وابسته ی پسین به کار میرود مثال :
دیگر امتیاز این طرح این است که ـــــــــ امتیاز دیگر این طرح این است که ....
روز دیگر ، سال دیگر ، مطلب دیگر و ....
صفت پرسشی « چندم » نیز یکی از وابسته های پسین گروه اسمی است . گاهی صفت « چند » هم
( دردو حالت مبهم یا پرسشی ) به عنوان وابسته ی پسین به کار می رود مانند : شما کلاس چندم هستید ؟ در طبقه ی چندم ( چند ) زندگی می کنید ؟ به نکاتی چند در این زمینه توجه کنید .
نکته ی 37 : گاهی مجموعه ی« حرف اضافه + اسم » در جایگاه و کارکرد صفت ظاهر می شود که در این حالت می توان آن را « جانشین صفت » نامید . مثال :
کشورهای در حال توسعه ، پرونده ی در دست تحقیق ، کتاب هایی از این دست .
نکته ی 38 : « ی » نکره می تواند میان صفت و موصوف قرار گیرد .در این حالت به دلیل اجتماع دو مصوت / ــِ / و / ی = y / یکی از آن دو باید حذف شود و البته مصوت کوتاه ــ ِ حذف می گردد ، امّا با انتقال « ی » به انتهای گروه اسمی ، می توان به وجود این کسره پی برد مثال: مادی مهربات = مادر ِ مهربان ، درختی بلند = درخت ِ بلندی
امّا امکان آمدن آن ، میان مضاف و مضاف الیه وجود ندارد . مثال :
غروب آفتاب ــ/ــ غروبی آفتاب باغ حسن ـ/ــ باغی حسن
نکته ی 39 : می دانیم که برخی از واژه ها میان دو مقوله ی اسم و صفت مشترک اند ( دانشمند ، هنر پیشه ، دانا ، راهنما و ... ) این واژه ها می توانند در ساختمان یک گروه ( یا جمله ) در جایگاه های مخصوص اسم بنشینند و در ساختمان گروهی دیگر در جایگاه مخصوص صفت .
حال اگر چنین واژه هایی در یک گروه اسمی ، پس از کسره بیایند ، باید دق ت کرد که آیا به عنوان صفت پسین پسین به کار رفته اند یا مضاف الیه . در بسیاری از موارد به کمک معنا می توان میان این دو حالت تمییز قائل شد . مثال :
جوان هنر پیشه ـــــــ این جوان ، هنر پیشه است ـــــــ هنر پیشه : صفت پسین
لباس هنر پیشه ــــ این لباس ، هنر پیشه است ــ هنر پیشه : مضاف الیه ( چون معنا نمی دهد )
یا : مرد دانشمند ........................................خودتان امتحان کنید
سخن دانشمند ....................................................................
نکته ی 40 : در جمله های داده شده ، واژه های « کار ، کتاب » متمم اسم های قبل از خود هستند که به همراه آن اسم ، یک گروه اسمی را تشکیل داده اند که این گروه اسمی در جایگاه مفعول قرار دارد پس در واقع نقش نمای مفعول ( را ) پس از گروه های اسمی « نمونه ای از کار » ، « بخشی از کتاب » آمده است و نشانه ی مفعول بودن ِ این گروه هاست و ارتباط مستقیمی با واژه های « کار ، کتاب » ندارد .
مثال 1 : نمونه ای از کار را به او نشان دادم .
مثال 2 : بخشی از کتاب را مطالعه کردم .
البته هر گاه پس از هسته ، مضاف الیه بیاید ، تمایل بر این است که نقش نمای « را » قبل از متمم اسم به کار رود ، امّا در این موارد نیز می توان « را » را پس از متمم اسم به کار برد . مثال
این شیوه مراجعه ی مردم را به ادارات کاهش خواهد داد ـــــــــ این شیوه مراجعه ی مردم به ادارات را کاهش خواهد داد .
نکته ی 41 : ازوابسته های وابسته ، یکی ممیّز است که می توان آن را به دو گروه تقسیم کرد :
1- ممیّزها اختیاری قابل حذف . مثال : چند دستگاه اتومبیل ، دو فروند هواپیما
2- ممیّزهای اجباری که در معنا تاثیر دارند ( نبود آن ها معنا را تغییر می دهد ) مثال : دو کیلو متر راه ، یک متر پارجه و ....
نکته ی 42 : علاوه بر « وابسته ی وابسته » که در یکی از درس های سال سوم خوانده شد می توان برای « وابسته ی وابسته ی وابسته ی وابسته » نیز مثالی آورد :
مثال : دست های آغشته به خون مظلومان
نکته ی 43 : نوعی دیگراز وابسته ی صفت نیز وجود دارد و آن یک اسم است که به کمک کسره ، وابسته ی صفت می شود و مفهوم آن صفت را محدود و مشخّص می سازد چند نمونه :
مردان تشنه ی خون ، انسان صاحب قدرت ، جوانان داوطلب حضور در جبهه
نکته ی 44 : به جمله های زیر توجّه فرمایید :
1- او بین تمام مردم به سادگی معروف است .
2- من توانستم به سادگی اعتماد او را جلب کنم .
ترکیب « به سادگی در جمله های فوق ، از نظر نقش و حالت یکسان نیست . اگر کمی دقت کنیم خواهیم دید که در جمله ی اول « متمم اسمی » و در جمله ی دومی « قید پیشوندی است .
چند نمونه ی دیگر از چنین قیدهایی :
به خوبی ، به کندی ، به نرمی ، به تازگی ، به روشنی ، به گرمی ، به تازگی ، به سردی و...
توجّه : اغلب می توان به جای مجموعه ی « به + صفت + ی » ، تنها صفت را به کار برد ؛ به این نمونه ها توجه کنید :
من این منطقه را به خوبی می شناسم --- من این منطقه را خوب می شناسم .
نکته ی 45 – گاهی در جمله ساختار « به + صفت اشاره + صفت بیانی + ی » ( مثلاً ، به این زیبایی ، به این سادگی و ... ) یک جا به عنوان « صفت » در جایگاه وابسته قرار می گیرد .
البته باید به کاربرد این ترکیب در جمله توجه کنیم . زیرا ممکن است در جمله ای دیگر در گروه قیدی قرار گیرد .مثال :
هرگز چهره ای به این زیبایی ندیده ام .
تو که به این زیبایی آواز می خوانی ، چرا نمی خوانی ؟
در جمله ی اول « به این زیبایی » صفت چهره است . در حالی که همین ترکیب در جمله ی دوم قید است .
نکته ی 46 – قید های مختص به دو دسته ی بی نشانه و نشانه دار تقسیم می شود :
الف ) قیدهای مختص بی نشانه
ب ) قیدهای مختص نشان دار
برخی از قید های مختص بی نشانه : هرگز ، هیچ گاه ، هیچ وقت ، گاهی ، گه گاه ، همیشه ، همواره ، ناگاه ، ناگهان ، بی درنگ ، اکنون ، اینک ، هنوز ، همچنان ، گویی ، گویا ، انگار ، مثل اینکه ( = انگار ) بی گمان ، بی شک ( مطمئناً ) ، البته ، خواهی نخواهی ، خواه ناخواه ، لا بد ، کم و بیش ، چندان ،نه چندان ،بارها ، باز (دوباره )، آیا ،چرا ،آری ، بلی ، خیر ، نه ، نه خیر ، فقط ، تنها ، نیز ، هم ( = نیز ) حتیّ ، بالاخره ، متاسفانه ، خوش بختانه ، بد بختانه ، لا اقل ، حتی الامکان
قیدهای مختص نشانه دار :
- قید های تنوین دار
- قید های پیشوندی
- قیدهای دوتایی
قیدهای تنوین دار : حتماً ، اصلاً جداً واغلب واژه هایی که در پایان آن ها تکواژ « ا ً » به کار می رود .
قیدهای پیشوندی :
1- به + صفت + ی : به سادگی ، به تنهایی ، به تندی ، به خوشی و ...
2- به + اسم : به سرعت ، به شتاب ، به ظاهر ، به اجمال ، به تقریب ، به نوبت ، به شدت ، به خصوص ، به ویژه ، به ناچار ( در دو واژه ی « به ناچار» و « به ویژه » استثنائاً ، پایه ی واژه ناچار ، ویژه ) صفت است نه اسم .
3- به + صفت پیشین + اسم : به این شکل ، به این صورت ، به این طریق ، به این ترتیب ، به همان ترتیب ، به هیچ شکل ، به هیچ صورت ، به این اندازه ، به همین اندازه به همان اندازه ، به چه طریقی ، به بهترین شکل ، / شکلی ، به بهترین وجه / وجهی ، به کامل ترین صورت / صورتی
مثال :
- تنها به این ترتیب می شود او را خوش حال کرد .
گروه قیدی
- کارها به بهترین شکل انجام می گرفت .
گروه قیدی
ممکن است « برخی از این صورت ها – که در بالا گفته شد – به عنوان صفت به کار روند .
- تا به حال ساختمان هایی به این شکل را ندیده بودم .
صفت
4- به + طور + صفت پسین( +ی ) : به طور کلی ، به طور نسبی ، به طور ضمنی ، به طور تجربی ، به طور دقیق
مثال : ما به صورت تجربی به این نتیجه رسیدیم .
5- قیدهای مختصی که با دیگر حروف اضافه ( به جز « به » ) ساخته می شوند .
نمونه : از قضا ، تا قدری ، تا حدودی ، تا حدی ، تا اندازه ای ، تا به حال ، برای همیشه ، تاکنون ، درجا ( فوراً )
قیدهای دوتایی :
کم کم ، رفته رفته ، تند تند ، شمرده شمرده ، جویده جویده ، گرم گرم ، مشت مشت ، گروه گروه ، دوبه دو ، دوش به دوش ، خانه به خانه ، روز به روز ، خود به خود ، پرسان پرسان ، لنگان لنگان ، و...
* تکواژ «به » در نمونه ی « دو به دو ، خود به خود و ... » وند میانی است .
توجه : در مواردی خاص برخی از این قیدها به عنوان صفت به کار می روند .